چکانیدن. تزریق. صفت دارویی که به زراقه درچکانند: بگیرند انذروت مدبر و نشاسته و اسفیداج و همه را بیامیزند وبه شیر حل کنند و درچکانند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). صدف وار باید زبان درکشیدن که وقتی که حاجت بوددرچکانی. سعدی. رجوع به چکانیدن شود
چکانیدن. تزریق. صفت دارویی که به زراقه درچکانند: بگیرند انذروت مدبر و نشاسته و اسفیداج و همه را بیامیزند وبه شیر حل کنند و درچکانند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). صدف وار باید زبان درکشیدن که وقتی که حاجت بوددرچکانی. سعدی. رجوع به چکانیدن شود